⭕️ تئوری سوسک!
یک داستان از ساندار پیچای، مدیر عامل اجرایی هندیتبار شرکت گوگل:
در رستورانی، یک “سوسک” ناگهان از جایی پر میزند و بر روی یک خانم می نشیند.
آن خانم از روی ترس فریاد می زند و سعی می کند با تکان دادن دست هایش،
”سوسک” را از خود دور کند.
واکنش او مُسری بوده و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت زده می شوند.
“پیشخدمت” به سمت آنها میدود تا کمک کند. در اثر واکنش های خانم،
”سوسک” پر میزند و روی”پیشخدمت” مینشیند.
پیشخدمت محکم می ایستد و در زمانی مناسب”سوسک” را با انگشتانش میگیرد
و به خارج رستوران پرت می کند.
آیا “سوسک” باعث این رفتارِ هیستریک شده بود؟
اگر اینطور بود، چرا “پیشخدمت” اینگونه نشد؟
“سوسک” باعث این ناآرامی نشده بود،
بلکه عدم توانایی در برخورد با “سوسک” موجب ناراحتی شده بود.
این رفتار دیگران نیست که موجب ناراحتی می شود،
دلیل آن ناتوانی در برخورد با مسائل است!
فهمیدم که در زندگی نباید “واکنش” نشان داد،
بلکه باید “پاسخ” داد!
”واکنش”ها همیشه غریزی هستند
در حالیکه “پاسخ”ها همراه با تفکرند!