بچه که بودیم، هر وقت ما رو به دفتر مدیر یا ناظم میخوندن، میترسیدیم!
چرا که میفهمیدیم خطائی از ما سرزده، دسته گلی به آب دادیم، کسی از ما شکایت کرده
یا یکی از همکلاسی های نامرد، زیر آب ما رو زده و ما رو فروخته!
اونقدر با همدیگه کم گفتوگو می کنیم و اونقدر این گفتوگوها رو به زمانهائی که مشکل و گرفتاری
بروز کرده محدود کردیم که در چنین مواقعی بهوجود اومدن همچین حس و حالی دور از ذهن نیست!
✅ یه توصیه!
" کاری کنید تا به جای اونکه این مدل گفتوگو با معلم یا مدیر برای ارزیابی عملکرد نگرانی ایجاد کنه،
اونایی که برای این گفتوگوها دعوت نمیشن نگران بشن!"
گفتوگوهائی از جنس بازخوردهای مفید و سازنده رو همراه با رویکرد مربیگری در سازمان رواج بدیم
و کاری کنیم که این گفتوگوها نشانه کارائی شاگرد یا همکار، رضایت ما از او، امیدواری ما به بهبود
رفتار و عملکرد او تلقی بشه نه نشانه ای برای ترس، ضعف و نگرانی!
دکتر بهزاد ابوالعلائی
بچه,دفتر مدیر,ناظم,میترسیدیم,خطا,دسته گل,به آب,شکایت,همکلاسی,نامرد,زیرآب,فروخت,